متفرقه

بازاریابی شبکه ای و هرمی غیرقانونی و ماجرای واقعی کیونت (QNet)

ماجرای واقعی از بازاریابی شبکه ای هرمی کیونت (QNet)

این قصه از اونجا شروع شد که دوستی قدیمی که در دوران دبیرستان با هم در یک مدرسه بودیم، بعد از سالها در اینستاگرام پیج من رو دنبال کرد. این قضیه مربوط به چند سال گذشته هست و مشخص هم نیست که این به اصطلاح دوست من الان در چه حال و وضعی هست.

این ماجرایی که قصد تعریفش رو دارم یک قصه نیست. بلکه اتفاقاتی هست که در گذشته برای من رخ داده و من بخاطر آشنایی نسبی با تیم های کلاهبردار بازاریابی شبکه ای و هرمی و آشنایی با این افراد تونستم خیلی سریعتر از آنچه که فکر کنید از چنگال چنین افرادی رها بشم و به زندگی خودم برگردم و اون افراد رو در بدبختی خودشون تنها بذارم.

شروع ماجرا

اسم نارفیق من محمد بود. محمد بعد از سالها پیج اینستاگرام من رو دنبال کرد. به من پیامی ارسال کرد و از اینکه بعد از سالها ، مجدد تونسته بود با من ارتباط برقرار کنه ابراز خوشحالی کرد.

محمد پسر نسبتا خوبی بود و در دوران دبیرستان رفتارهای نسنجیده و غیرمتعارفی ازش ندیده بودم. همین موضوع باعث اعتماد من به اون شد.

از اوضاع کسب و کار و فعالیتم پرسید و وقتی فهمید که به یک کسب و کار اینترنتی اشتغال دارم و کسب و کار خودم رو دارم سعی کرد با جملاتی فریبنده من رو وادار به این کنه که به مشاغل شرکتی که درآمدهای آنچنانی دارن فکر کنم. من در اون زمان درآمد راضی کننده ای از کار اینترنتی خودم داشتم. اما تمایل داشتم کار در یک ارگان دولتی یا ارگان های مشابه رو هم تجربه کنم.

از اون در مورد شغلش پرسیدم. به من در رابطه با شرکتی گفت که در اراک قرار داره و یک شرکت زیر مجموعه از یکی از ارگان های دولتی هست. اسم اون شرکت رو هم گفت و من بلافاصله طبق عادت همیشگی در اینترنت جستجو کردم و صحیح هم بود. چنین شرکتی وجود داشت و به نظر می رسید شرکت بزرگی هم هست.

از حال و احوالاتش در اون شرکت پرسیدم. از اینکه تا چه میزان از اشتغال در اون شرکت رضایت داره. اون به جز تعریف و تمجید چیز دیگه ای نمیگفت. 

برای من از درآمد فوق العاده اش گفت. از اینکه به صورت مستمر بسته های معیشتی از شمت شرکت دریافت میکنه و حقوق فوق العاده داره و خانه سازمانی هم بهشون تعلق گرفته. محمد میگفت فعلا چون مجرد هستیم خانه های سازمانی رو همراه با چند تن از دوستان دریافت کردیم و همراه با اونها در آن خانه زندگی میکنیم.

(قبل از هر چیزی این رو بگم که اعتماد داشتن به افراد میتونه چشم و گوش شما رو به سمت تشخیص خیلی از حقایق ببنده. بنابراین این جمله رو آویزه گوشتون کنید که: هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست.)

ادامه ارتباط با محمد

این ارتباطات ادامه پیدا کرد و اگر اشتباه نکنم چیزی حدود 2 الی 3 ماه گذشت و گاه گاهی محمد تماس تلفنی میگرفت و احوالم رو جویا میشد و مجدد میپرسید هنوز شغلی پیدا نکردی؟ 

(در واقع سعی داشت که این موضوع رو با اجبار به من بفهمونه که کسب و کاری که تو داری به درد عمه ات هم نمیخوره. باید حتما یک کسب و کار شرکتی یا دولتی داشته باشی که بتونی پیشرفت کنی. محمد که تکلیفش مشخص بود. من تعجبم از برخی اطرافیانم بود (منظورم پدر و مادر نیست، بلکه اطرافیان دور هست) که به دلیل سواد و آشنایی پایین، شغل رو تنها در استخدام شدن در یک شرکت میبینن و از دید اونها در واقع یک بنا یا مغازه دار یا … عملاً بیکار محسوب میشن، چون جذب هیچ ارگان یا شرکتی نشدن. میدونم مسخره هست ولی متاسفانه چنین تهی مغزهایی وجود دارن.).

در نهایت محمد پیشنهاد داد که در شرکتی که اون مشغول به فعالیت هست استخدام بشم. من هم بهش گفتم که الان استخدام شدن، اون هم در یک شرکت دولتی قطعاً کار من نیست. چون نیازمند یک پارتی کلفت هستم که ندارم.

محمد گفت پارتی تو منم. چون خودم یک آشنای درجه یک در کارگزینی اون شرکت دارم. میتونم هماهنگ کنم که برای مصاحبه تهران بیای.

از قول محمد قرار بود این شرکت شعبه های خودش رو در استان های دیگه، حتی گیلان هم افتتاح کنه. به محمد گفته بودم که قصد ندارم از گیلان خارج بشم. پس از اون خواستم که هماهنگی های لازم برای جذب در شرکت داخل گیلان رو برام فراهم کنه. اون هم پذیرفت.

(چقدر هم بامزه و ساده. تمامی این موارد مشکوک بود اما چون دوست قدیمی و آشنای من بود، هرگز این موارد در نظر من مشکوک نیومد.).

استخدام در یک شرکت دولتی

خلاصه قرار شد که یک فرم جذب برام بگیره. محمد میگفت گرفتن این فرم کار سختی هست اما من این فرم رو برات میگیرم. باید قول بدی که بعد از گرفتن این فرم، خودتو واسه کار آماده کنی و جا نزنی تا پیش آشنای خودم شرمنده نشم و یک فرم هدر نره، چون قبلا این کار رو کردم و پیش آشنای خودم ضایع هم شدم. منم بهش قول دادم که به محض آماده سازی جذب، برای مصاحبه به تهران برم.

خلاصه هماهنگی ها رو انجام داد (واقعا هم این کار رو کرد اما نه با شرکت، بلکه با جای دیگه که جلوتر براتون توضیح میدم).

به من اطلاع داد که روز فلان باید به تهران بیای برای مصاحبه. حتما هم وسایل لازم و لباس گرم با خودت بیار (چون آبان ماه بود و هوا هم کم کم رو به سردی میرفت).

قرار شد شبانه یک بلیط بگیرم و صبح به ترمینال تهران برسم.

محمد اراک بود و ظاهرا روزی رو که قرار بود برای مصاحبه به تهران برم، اون هم برای یک سری کار اداری میخواست به تهران بیاد. قرار شد با هم به شرکت تهران بریم و محمد من رو به همکاران خودش معرفی کنه.

قبل از رفتن به تهران

پیش از اینکه به تهران برم، محمد مدام تاکید میکرد که شرکت روی رفتارت خیلی حساس هست. سعی کن رفتارت طوری باشه که بتونی اعتمادشونو جلب کنی. مثلا به هیچ عنوان در جلوی اونها گوشی موبایل رو بیرون نیار و کار نکن. چون صد در صد توی مصاحبه ردت میکنن. 

مصاحبه قرار بود حدود 6 روز طول بکشه و قرار بود یک خوابگاه در نظر بگیرن که این 6 روز رو توی خوابگاه سپری کنیم.

تاکید محمد این بود که نباید روز مصاحبه دیر کنی، چون دیر کردنت ممکنه باعث بشه ردت کنن یا بهت خوابگاه ندن.

رسیدن به تهران

وقتی برای مصاحبه به تهران رفتم، ساعت حدودا 6 صبح به ترمینال رسیدم. قرار ملاقات من و محمد در ترمینال بود که با هم به شرکت واقع در تهران بریم.

زمان زیادی رو صبر کردم اما خبری ازش نشد.

چندین بار باهاش تماس گرفتم اما پاسخگو نبود.

حدود 1 ساعت بعد تماس گرفت و گفت: من امروز کمی دیرتر میرسم. آدرسی رو برای من پیامک کرد که خودم به این آدرس برم. قرار شد در اون محل همدیگه رو ملاقات کنیم.

به اون آدرس رفتم و دقایق زیادی رو هم در اونجا به انتظارش نشستم تا اینکه اومد. 

از اینکه بعد از سالها همدیگه رو دیده بودیم خوشحال بودیم و بعد از احوال پرسی و … قرار شد بریم سمت شرکت. چون دیر شده بود مدام میگفت احتمال داره شرکت گیر بده و بهتر هست با یکی از دوستان شرکت تماس بگیرم تا با هم وارد شرکت بشیم. به دوستش زنگ زد و قرار شد حدود 200 متر جلوتر همدیگه رو ببینیم.

(دقت کنید که چقدر مسخره سناریو چیده بودن. این پازل هایی که با هم هیچ تناسبی نداشتن جرقه اولین شک رو توی ذهنم زد).

دوستش رو که دیدم کلا جا خوردم. بیشتر به یک دزد یا معتاد فراری شباهت داشت تا کارمند یک شرکت دولتی. ولی خب نباید زود قضاوت میکردم. به هر حال از روی ظاهر نباید کسی رو قضاوت کرد.

بازاریابی شرکتی و هرمی غیرقانونی و کلاهبردار
بازاریابی شبکه ای و هرمی غیرقانونی و کلاهبردار

نرسیدن به مصاحبه شرکت

دوست محمد گفت چون دیر رسیدین امکان برگزاری مصاحبه وجود نداره و فرم استخدام باطله و کاری هم امروز از دست من بر نمیاد. بهتر هست برای فردا برنامه ریزی کنیم. چون من فرصت دارم که همکاران دیگه رو واسطه کنم و برای فردا هم قرار بذارم.

عضویت در بازاریابی شرکتی و هرمی غیرقانونی و کلاهبردار
عضویت در بازاریابی شبکه ای و هرمی غیرقانونی و کلاهبردار

آوارگی در شهر غریب

از صبح تا عصر مدام در شهر چرخ میزدیم و با مترو و اتوبوس اینطرف و اونطرف میرفتیم. قرار بود در عصر همون روز با یکسری از همکاران در پارکی قرار بذارن و در مورد کار کمی صحبت کنن. چون ظاهرا شخص اصلی شرکت که حرف نهایی رو برای جذب میزد آدم چندان خوش اخلاقی هم نبود. قرار بود این افراد بیان و نحوه رفتار کردن در مقابل این شخص  اصلی رو به من یاد بدن و توضیحاتی هم در مورد شرکتشون بدن تا من یک آشنایی نسبی با اونا داشته باشم.

قرار گذاشتن در پارک

به محض اینکه متوجه شدم محل قرار گذاشتن این ها در پارک هستن شک من چندین برابر شد. به هر حال باز هم سناریو رو طوری چیده بودن که نتونم توی ذهنم سوالات زیادی بپرسم. یعنی اجازه این کار رو نمیدادن. مدام با من حرف میزدن و سوال میکردن تا ذهنم مشغول موضوعات بیهوده باشه و فرصت فکر کردن به خیلی از چیزها رو نداشته باشم. اما من باهوش تر از این حرفها بودم. 

به محض اینکه گوشی موبایل خودم رو بیرون می آوردم سریع محمد به من اشاره میکرد که گوشی رو بذار داخل چون اگر همکار ما ببینه برات بد میشه.

این همکاری که صبح باهاش آشنا شده بودیم همیشه همراه من و محمد بود. در واقع وظیفه محمد پایش رفتار من بود تا به این اطمینان برسه که من هنوز گیجم و چیزی نفهمیدم تا با نقشه ای که داشتن من رو به سمت تیم خودشون سوق بدن و منو متقاعد کنن که با تیمشون کار کنم.

این قرار ها ادامه داشت و 3 الی 4 نفر متفاوت در پارک مدام میومدن و میرفتن و با هر کدوم دقایقی رو صحبت میکردیم. هرکدوم مدام از این موارد برام میگفتن:

  • تا کی میخوای حقوق کم داشته باشی؟
  • مگه دوست نداری بعد از 10 سال بازنشسته بشی؟
  • شرکت ما بعد از ده سال تو رو بازنشسته میکنه با حقوق نجومی و بعد میتونی عشق و حالتو بکنی.
  • شرکت ما یک شرکت معتبره که با کلی شرکت خارجی کار میکنه.
  • تمامی درآمدت به دلاره و اصلا تومان و ریال یعنی چی.

و کلی جملات ترغیب کننده دیگه. این جملات همیشه برای من عجیب بود و در اون زمان هم با مسائل و رفتارهای عجیبتر هم مخلوط شده بود و خیلی زیبا و خوشگل، من رو به فکر فرو میبرد که اگه این شغل خوبه پس چرا اینها اینقدر تاکید دارن من برم براشون کار کنم؟ چرا افراد خودی رو نمیبرن؟

تا اینکه میگفتن:

  • خدا تو رو خیلی دوست داشته که دوستت (محمد) رو سر راهت قرار داده.
  • اینکه محمد این کار رو برات کرده بزرگترین لطف در حقت هست.

یعنی جمله بندی هاشون به نحوی بود که برای هر سوالی که در ذهن منه یه جوابی داشته باشن که یا شک نکنم یا اگر قرار هست شک کنم به قدری دیر شک کنم که کار از کار گذشته باشه.

در واقع این ها درست میگفتن. پروسه استخدامشون 6 روز بود که من هنوز توی روز اولش بودم.

پایان روز اول استخدام

این آوارگی در شهر توسط من و محمد و دوستش تا شب طول کشید. کار ما شده بود گشتن در این پارک و اون پارک و نشستن در اتوبوس و مترو و رفتن به کرج و در نهایت برگشتن به تهران.

همونطور که گفتم قرار بود برای من از طرف شرکت یک خوابگاه بگیرن که اون 6 روز رو اونجا باشم.

اما گفتن چون امروز دیر رسیده بودی بهت خوابگاه ندادن و مجبوری امشب رو توی هتلی مسافرخونه ای جایی بمونی.

من چون خسته بودم، نزدیکترین مسافرخونه رو انتخاب کردم و قرار شد شب رو اونجا استراحت کنم.

به محمد گفتم مزاحم تو نمیشم، بهتره تو به خوابگاه خودت بری و راحت بشی تا فردا مجدد با هم بریم برای مصاحبه.

اما هم محمد و هم دوستش گفتند که نه این حرفها چیه، ما که تنهات نمیذاریم، خیالت راحت باهات هستیم که تنها نباشید.

(در واقع منظورشون این بود که باهات هستیم تا ذهنتو مشغول کنیم و نفهمی ما چه جانواریی هستیم.).

توی مسافرخونه برای شام یه نیمرو درست کردیم و اون غذاهای شاهانه ای که محمد وعده اش رو میداد برای اولین بار دیدم.

من تقریبا مطمئن شده بودم که کاسه ای زیر نیم کاسه هست اما هنوز نمیدونستم ماجرا چیه.

قرار شده بود اول صبح روز بعد ، دوست محمد در مورد شرکت و فعالیتهاش برام توضیحاتی رو بده تا آشنایی نسبی پیدا کنم و برای مصاحبه آشنا بشم.

صبح روز دوم

بعد از بیدار شدن و خوردن صبحانه شاهانه (چایی شیرین و یک تکه پنیر با نون خشک) آماده شدیم که بریم سراغ جلسه سه نفره توی همون مسافرخونه.

دوست محمد صحبتش رو که با کلمه “بازاریابی” شروع کرد دوزاریم افتاد. اون لحظه بود که دقیقا فهمیدم ماجرا چیه. اما نذاشتم توی چهره و رفتارم چیزی مشخص باشه. چون باید به یک نحوی هرچه سریع تر از این جمع جدا میشدم و بر میگشتم شهر خودم. چون از عاقبت عضویت در این گروهها آگاهی داشتم.

دوست محمد از من پرسید: متوجه شدی مواردی رو که توضیح دادم؟ الان قانع شدی که موفقیتی در گرو همین شرکت ماست؟

من هم جواب دادم: قطعاً حق با شماست.

سعی میکردم که نفهمن من از این قضیه بو بردم. 

همونطور که گفتم کار محمد این بود که فقط من رو برانداز کنه مبادا چیزی فهمیده باشم تا همگام با هر مرحله فهمیدنم یه سناریوی جدید رو اجرا کنن که اون رو بشوره و ببره.

صحبتاشون که تموم شد آماده شدیم بریم شرکت واسه مصاحبه.

اما باز هم محل ملاقات توی پارک بود.

این بار افراد جدیدی رو آورده بودن. حالا من دیگه میدونستم ماجرا چیه. میومدن از حقوق کم و بدبختی و زندگی کارمندی با حقوق بخور و نمیر برام صحبت میکردن و اما من اینبار سعی میکردم سوال جوابشون کنم (که مثلا اطلاعاتم بره بالا و کارم رو توی شرکت بهتر انجام بدم) و البته در لابلای این سوال و جواب ها سعی میکردم به چالششون بکشم. به چالش کشیدن این افراد و به بن بست رسیدن اطلاعاتشون برام لذت بخش بود.

شکست خوردن در قانع کردن من با عصبانیت در چهره شون مشخص میشد. وقتی فردی در حین توضیح دادن عصبانی میشد، متوجه میشدم که دیگه چیزی برای توضیح دادن نداره.

منتظر فرصتی برای رهایی

من نمیتونستم یهو بزنم زیر همه چیز و بگم دارم بر میگردم شهر خودم. به دو دلیل:

  • باید دلیلی برای جدا شدن پیدا میکردم.
  • اینها آدمهای خطرناکی بودن و ممکن بود هر بلایی سر من بیارن. چون من یکی از افرادی بودم که آمار فعالیتشون رو حداقل به میزان کم داشتم و این میتونست براشون دردسر بشه. پس خیلی در این زمینه مراعات میکردم.

افراد مثلا عضو شرکت یکی یکی میومدن و توضیحات و مشاوره های خودشون رو میدادن و میگفتن: فکر نکن به راحتی استخدامت میکنن. باید جنمش رو داشته باشی تا استخدام بشی. چیزی که زیاد هست نیرو برای استخدام هست.

(این در حالی هست که داشتن برای جذب من به هر دری میزدن.).

وعده دروغ برای شروع کلاهبرداری از طریق بازاریابی شبکه ای و هرمی

در میان توضیحاتشون به این نتیجه رسیدم که اصلا شرکتی که محمد میگفت و واقع در اراک بود یک رد گم کنی بود. خود محمد گفت به دلیل حساسیت کار ما مجبور بودیم چنین وعده ای بدیم. به محمد خیلی رک گفتم من بخاطر اعتمادی که به تو داشتم و بر اساس وعده و وعیدهایی که دادی به تهران اومدم در حالی که شغل مورد علاقه و درآمد رضایت بخش خودم رو هم داشتم و زندگی نسبتا مناسبی داشتم. پس فکر نمیکنم موندن من اینجا به صلاح باشه. چون من چنین شغلی رو (بازاریابی هرمی) نمی پسندم.

محمد هم کم کم عصبانی شد و از از عصبانیتش فهمیدم اون هم به بن بست رسیده و فهمیده نمیتونه از من کلاهبرداری کنه.

خلاصه اون و دوستش مدام سعی میکردن من رو منصرف کنن و با جملات عجیب و غریبی سعی در تخریب شخصیتی من داشتن. چیزی که برام جالب بود این بود که اینها تقریبا به نظر میرسید کاملا آموزش دیده باشن و دقیقا با توجه به روحیه فرد بتونن عکس العمل مناسبی نشون بدن اما خیلی هم قوی نبودن. چون از عصبانیتشون میشد فهمید که چقدر بدبختن.

محمد میگفت اگر برگردی باید با همون درآمد بسازی و بعد از مدتی من با ماشین شاسی بلند خودم از کنارت رد میشم و حسرت میخوری که چرا با ما نموندی.

خلاصه با هر جمله ای که تونستن سعی در عوض کردن نظرم داشتن که موفق نشدند.

رهایی از تیم خطرناک بازاریابی شبکه ای کیونت (QNet)

روز دوم هم تا غروب طول کشید. تموم این ساعات داشتن سعی میکردن نظر من رو تغییر بدن اما موفق نشدن. با من حتی تا ترمینال هم اومدن و تا درب ترمینال هم داشتن التماس میکردن. البته نه با جملاتی مثل “توروخدا بمون” یا “ما بهت احتیاج داریم” یا “تنهامون نذار”. بلکه با جملاتی که روحیه من رو تحت تاثیر قرار بده و بتونن ذهن و شخصیت من رو تسخیر کنن. جملاتی مثل “تو بچه ننه هستی و فقط باید توی شهر خودت باشی” و جملاتی از این دست.

خلاصه ازشون جدا شدم و بلیطی گرفتم و صبح روز بعد به شهر خودم رسیدم و به زندگی عادی خودم که بدون دغدغه های آنچنانی و بدون صدای مترو و اتوبوس و بدون چهاردیواری که بوی آغل میداد ادامه دادم.

این ماجرا مربوط با چند سال قبل بوده و در این مدت جز به تعداد کمی از اطرافیان، این موضوع رو برای افراد زیادی تعریف نکردم. اما تصمیم گرفتم این موضوع رو علناً تعریف کنم که افراد دیگه ای در دام این تیم کلاهبردار نیفتند.

من خودم رو خیلی سریع و بدون اینکه اتفاقی بیفته از این گروه جدا کردم و نذاشتم نقشه ای رو عملی کنن.

شبکه بازاریابی هرمی کیونت (qnet)

من تا پیش از این ماجرا، آشنایی با شرکت کیونت نداشتم و صرفا در مورد شرکتهای هرمی کلاهبردار دیگه ای اطلاعات داشتم. اما چون اساس کار همه این شرکت ها عضو گیری و مسائل مشابه بود، خیلی راحت میتونستم متوجه بشم که چه نقشه ای در سر دارن.

این شرکت ها روی کاغذ مثلا خدمات ارائه میدادن اما در واقعیت اصلا از خدمات خبری نبود. هدف فقط چاپیدن مردم و ساده لوحان بود.

معمولا افرادی که تا انتها با این گروه میمونن، در نهایت باید برای شروع فعالیت، مبلغی رو که اون زمان 10 میلیون بود به یک حساب خارجی واریز میکردن. در واقع خود تیم این کار رو میکرد. یعنی شما مبلغ رو به تیم میدادید و تیم برای شما حسابی در سایت باز میکرد و پورسانتهای شما رو به حساب شما واریز میکرد.

کار اعضا هم این بود که مثل محمد که یک نارفیق بود، عضوگیری کنه. یعنی اگر من هم عضو این گروه میشدم، باید به دنبال رفقای خودم میگشتم و افرادی رو پیدا میکردم و با وعده های رنگارنگ اونهارو به تهران میکشوندم و جذب تیم کلاهبردار میکردم.

در واقع ممکن بود جوانی که با بدبختی زندگی میکنه و حتی پول نون شب خودش رو هم نداره، از طریق قرض و وام و … و با بهانه های متفاوت 10 میلیون جور کنه و به تیم بده و وقتی بعد از گذشت مدتی خبری از سود شرکت نشه، نه راه برگشت داره و نه راه جلو رفتن. اینجاست که اون شخص به ته میرسه.

بازاریابی شرکتی و هرمی غیرقانونی و کلاهبردار
بازاریابی شبکه ای و هرمی غیرقانونی و کلاهبردار

 

خوشبختانه مدتی بعد در یکی از خبرها خوندم که گروهی از همین تیم qnet رو دستگیر کردن و تیمشون متلاشی شده.

خلاصه باید حواسمون جمع باشه که در این اوضاع بیکاری و بی پولی، افراد از این وضعیت سوءاستفاده نکنند.

اگر شما هم چنین وعده هایی از سمت برخی از دوستانتون بهتون شده لطفا در بخش کامنت ها برامون بنویسید.

پیج اینستاگرام میلاد صادقیان

میلاد صادقیان

فارغ التحصیل رشته مهندسی صنایع و اهل و ساکن استان گیلان و علاقمند به مباحث وب، طراحی سایت، دیجیتال مارکتینگ (سئو) و طراحی گرافیک هستم و تفریح من در اوقات فراغت، وبگردی و عکاسیست. علایقی که سالها همراه من بوده و هنوز هم هستند.

این صفحه دارای 28 دیدگاه است. شما نیز دیدگاهی بنویسید.

  1. منم حدود یک سال و نیم پیش تجربه مشابهی داشتم
    من به واسطه صمیمی ترین دوستم با وعده استخدام دولتی با امنیت شغلی و حقوق بالا با این مجموعه آشنا شدم و حتی سه روز داخل خونه تیمی اونها بودم. به من گفته بودن اگر موبایل استفاده کنی رد میشی
    با من از پول صحبتی نشد اما شانسی که داشتم این بود که خیلی ادعاشون میشد و میگفتن این کار انقدر درآمدش بالاس که ما به کسانی ظرفیت و لیاقت داشتن چنین حقوقی رو نداشته باشن اجازه ورود نمیدیم!! خیلی سعی میکردن خودشون رو منطقی جلوه بدن و تناقضی در گفتار و رفتارشون نباشه
    من قبلا برای یه شرکت هرمی ایرانی پرزنت شده بودم و خوب میدونستم با چه دلیلی هیچ پاسخی نمیتونن بدن و همینطور هم شد و نهایتا موفق شدم بیام بیرون
    خیلی دوست داشتم گزارش کنم اما صمیمی ترین دوستم بود به همین خاطر منصرف شدم

  2. باسلام به همه من دوهفته پیش تو دیوار استخدام زدم ویکی به من پیشنهاد کاری داد ومن راکشوند اصفهان ولدان خیابان *** داخل کوچه ****** **** یه خانه 3 طبقه که پلاکش رو حفض نکردم ولی ساختمون سفیدی هست که روبروی ******** هست بعد یه هفته و شستشوی مغزی گفتن باید 90 الی120ملیون به مابدی تا تورهای مسافرتی رابرای شما رزرو کنیم. ودونفرت روبیار و از این حرفها
    من که نمیخواستم بدم بهشون گفتم میخوام برم نذاشتن شبا در رو قفل میکردن تاکسی فرار نکنه خیلی به من گیردادن که زود پول رو جور کنم
    منم بهشون گفتم میخوام برم شهرستان پولاتون رو بیارم گفتن بشرط اینکه یکی باتو بیاد پیگیری کنید زود برگردید وسایلم رو نذاشتن ببرم و آخرش تو میدون جمهوری ازشون فرار کردم خیلی دلم برا اونایی که اونجا هستن میسوزه یکی طلاهای زنش یکی پول زمین وخیلی چیزای دیگه روفروختن بخاطر وعد و وعیدهای دروغین که اینها میدادن خواهشآ پلیس آگهی پیگیری کند.
    (پیام مدیر سایت: بخش هایی از این کامنت رو متاسفانه مجبوراً سانسور کردیم)

  3. الان تو ترمینال ام دارم خلاص میشم ازشون.
    دوست چندین سالم منو کشوند تهران به بهونه سرپرستی کالا پزشکی یک شهر.
    تازه ازشون خلاص شدم.
    روز اول فهمیدم یک چیز میلنگه از قبلم حس خوبی نداشتم چون تهران پیاده شدم بعدم کشوندن منو کرج و بعدش یک قسمتی از کرج .
    گفتن حاجی سرش شلوغ با دستیارش حرف میزدیم تو پارک و اینا حتی غذاشون هم من حساب کردم.
    چند نفر اومدنو رفتنو چرتو پرتایی گفتن که همتون میدونید.
    تونستم با اطلاعات عمومی خوب همون روز اول از زیر دهنشون بکشم بیرون که اینکار اونکار نیست و شانس آوردم.
    ده یازده شب منو ول کردن توی یک شهر غریب منم در به در تو کرج دنبال هتل و مسافرخونه اونقدر که میخواستم برم توی یک مسجد بخوابم شانس اوردم یکجا گیرم آوردن. هی هم اصرار داشتن تو از کار چیزی نمیدونی بیا بریم فردا توضیح میدیم کامل حتی نزدیک به درگیری بود. هی سعی میکنن با توضیح گذشته مثلا تاریک و بدشون که ما بدبخت بودیم با تولید دلسوزی درون شما کاری کنن که کامل به حرفشون گوش بدین. امیدوارم هیچکسی درگیر اینجا نشه

  4. با سلام
    حق با شماست شیوه عضو گیری این شرکت به دروغ و عین کلاهبرداری هستش اما نتیجه تحقیقات من این بوده که اگه کسانی که عضواین شرکت هستندما رو بطور مستقیم به این شرکت دعوت کنندبا سرچ نام شرکت هیچ یک از ما واردکیونت نمی‌شیم چون واقعا هر کسی که از اونجا بر برگرده به این شرکت منفی میده
    بنده خودم شاهد دریافت میلیاردی یک از اعضادر اونجا بودم واکانت شو کاملا بهم نشون داد
    بنظر بنده اگر همه افراد جامعه دست به دست هم بدن و وارد این شرکت بشن همه اعضا موفق می‌شوند
    چون در امارات این شرکت با مجوز رسمی درزمینه بازاریابی شبکه ای به سبک باینری کار می‌کنه و درآمد بالایی داره
    این شرکت هرمی نیست چون پولی که شما درقبال خریدمحصولات پرداخت می کنید بحساب شخصی کسی واریز نمیشه و خرید شما مستقیما از سایت اصلی شرکت انجام میشه
    این شرکت به همه پول میده در صورتی که همه مردم تمایل به همکاری وورودبه این کارخیلی ساده رو داشته باشند
    چون باخرید یک محصول هرگز نمیتوان به درآمد میلیاردی دست پیدا کرداماباراه اندازی پلان این نوع شرکت هابا ساختن زیر مجموعه ها و همکاری کل مردم صدرصد موفقیت حاصل میشه

    1. سلام
      شما میفرمایید هرمی نیست و در انتها باز هم فرمودید که باید زیر مجموعه گیری کرد. آیا زیر مجموعه گیری معنایی جز هرم داره؟

      1. خوب بازاریابی شبکه ای که در دانشگاه های ایران هم داره تدریس میشه همون زیر مجموعه گیری هستش دیگه ، یا اصطلاحا هرمی ، بعدش شما که چیزی از دست ندادین پس نگران چی هستین ؟نکنه نگران این هستین که محمد تا الان موفق شده باشه ؟

      2. اگر کیونت قانونی بود نیازی به این همه فیلم و سناریو نبود.
        مساله هرمی بودن این روش نیست، مساله غیرقانونی بودن و کلاهبرداری بودن این روشه.
        ضمن اینکه کسب درآمد از طریق کلاهبرداری کار سختی نیست، پس اگر شخصی از این راه موفق هم شده باشه، موفقیتش دوامی نخواهد داشت.
        جدای از اینکه افرادی که به تازگی وارد این گروهک ها میشن، تمام خرج و مخارج این بیچاره ها رو باید پرداخت کنن، از غذا گرفته تا محل خواب و… . پس بهتره معنی موفقیت رو یکبار دیگه برای خودتون مرور کنید دوست من.

  5. سلام دوستان
    یا وارد کمپانی کیونت نشید اگر هم خودتان علاقه داشتید و وارد شدید تا آخرش برید در این صورت یا خوشبخت میشید یا بدبخت که طبق آموزش هایی که اونجا میدن میگن کار این شرکت برنده برنده است یعنی تو اگر وارد بشی 100 درصد می بری طبق کلیپ هایی که به ما نشون دادن از افراد موفق و خود این کمپانی که نمیدونم حقیقته یا دروغ و اینکه 3 تا 5 سال فشرده کار می کنی بعدش دیگه میلیاردر میشی و نیاز نیست دست به سیاه و سفید بزنی در ضمن اگر قصد وارد شدن هم دارید قبل از هر چیزی خطرات جانبی اون کار رو هم تحلیل کنید که چون تو ایران غیرقانونی هست اگر خدای نکرده گیر پلیس بیفتید حبس و جریمه نقدی و تشکیل پرونده و دادسرا و محاکمه قضایی در انتضارتون هست وعلاوه بر اینکه پول و آبروتون میره خودتون که هیچ خانوادتون هم سرافکنده میشه.
    موفق و پایدار باشید

    1. دوست گرامی شما خودتون دارید میگید غیر قانونی هست. اگر غیر قانونی هست پس چرا باید سراغش رفت؟
      بهتر نیست آدم زندگیش رو در یک مسیر درست پیش ببره تا اینکه به قول شما مبادا پول و آبروش بره؟

  6. سلام
    من هم توسط یکی از دوستان دوران سربازی به کار در تهران تحت عنوان پتروشیمی اصفهان دعوت شدم و دقیقا همین اتفاقات واسم افتاد
    من به آفیس آنها هم راه پیدا کردم و بعد از ورود به آنجا تمام ارتباط های شما با دنیای بیرون قطع میشود و سعی میکنند ارتباط شما رو با
    دنیای بیرون قطع کنند.هر جوری بود میخواستن منو واسه عضویت قانع کنند که درامد دلاری داره ولی از آنجایی که من خودم درامد دلاری داشتم
    قانع نشدم
    و هر روز من با افراد به قول خودشون لول بالا که در سطح من نبودند دیدار میکردم و در مرحله آخر به من گفته شد باید برای ورود 90 میلیون تور مسافرتی
    خریداری کنید و پسورد شما رو هم افراد بالاسری دارند که خوشبختانه همینجا فهمیدم کلاهبرداریه
    من به هر شکلی بود با ترفند اینکه باید با چند نفر دیگه حرف بزنم تا قانع بشم از خونه زدیم بیرون تا با یکی دیگه حرف بزنیم
    و انجا گفتم میخوام برگردم و خلاصه به موقع از باتلاق پریدم بیرون
    خیلی مراقب باشید
    شرکت QNET فعالیت داره ولی نه به این شکل و هیج وقت تضمین درآمد به شما نداده هوشیار باشید

  7. سلام این اتفاقی برای شما اتفاق افتاده برای منم اتفاق افتاد اسم شخص هم محمد بود و من سه روز پیش اونجا ترک کردم ازم ۹۰میلیون خواستن عین قضیه شما بود

  8. سلام
    یک دوستی به عموم زنگ زد حال و احوال کرد روز مهندس تبریک گفت
    بعد گفت استخدامی دارن تو شرکت گمرک
    هر کی زیر 30 سال سن داره مجرد رشته بازرگانی خونده معرفی کنه حقوقش بالاس
    میگفت دیپلم اینجا 6.5 میلیون حقوق میگیره
    به من زنگ زد تعریف کرد گفت دوستش میتونه ببرت گمرک کار کنی من مشهدم دوستش ارومیه کار میکرد مثلا
    من زنگ زدم گفت حتما میای من میخوام ریش گرو بزارم ابروم نره گفتم اره میام
    گفت یک فرم تلفنی میپرسم برات پر کنم ببرم
    گفت هفت تا ده روز باید وقتت خالی باشه کلاس داری
    گفتم اوکی منم خوشحال ک یک شغل خوب پیدا میکنم
    هر کسی دیگم باشه گول میخوره نگین نه ک دروغ میگین
    گفت کلاسات تهران برگزار میشه گفتم کی بیام گفت دوروز دیگ تهران باش
    گفت خودم میام ک کارای خوابگاهتو بکنم
    غذاتم به شرکت هیچ خرجی نداری
    دوشنبه 6 صبح رسیدم تهران
    همش میگفت تو راهم 9 بهم زنگ زد گفت بیا با مترو مرقد امام
    گفتم اونجا چرا گفت خوابگاهت اینوره
    رفتم رسیدم یک ساعتی طول کشید خودش اومد
    بهم گفته بود سوغاتی بیار با خودت بدم اینا زود قبول بشی خخخخخ
    گفتم دربست بگیرم بریم گفت پولشو خودت حساب کن رفتیم کهریزک توی یک منطقه مثل مسکن مهر پر ساختمون
    گفت یک جعبه شیرنی بخر دسته خالی نریم
    منم خریدم
    رفتیم خونه داغون غذاا داغون
    روز سوم فهمیدم شرکت هرمی
    گفتم میخوام انصراف بدم
    نمیزاشتن 5 نفر متوالی اومدن منصرفم کنن
    6 ساعت طول کشید قانع کنم ک میخوام برم
    دستگیره در خروجی خونه نداشت ک شب نتونی فرار کنی
    موبایل و اینترنت ممنوع
    همه گوشی ساده داشتن
    یه روز اول اصلا نمیفهمی شرکت هرمی بعدا متوجه میشی
    گوووووووووول حرف مردم و نخورید
    مواظب خودتون باشید
    کسی یک شبه پولدار نمیشه

    1. دقیقا برای منی که سربازم هم داشتن همین داستان رو پیاده میکردن،من تو استحقاق بودم و به حرف دوستم دوباره برگشتم تهران،از صبح درگیرم کردن،دوستم به این بهونه که بیا تهران کسری واست میگیرم منو از شهر خودم که تو حین مرخصی بودم،دوباره کشوند تهران و از ۶ صبح تا همین الان که دارم این پیام رو مینویسم که ۸ شبه درگیرم کرد،من ۵ صبح تهران بودم و بهم گفت ساعت ۹ بریم پیش اون مسئول(دو روز پیش بهم گفت من واست فرم پر میکنم و از شیراز خودم اینجا کارتو اوکی کردم و منم تو راه تهرانم)خلاصه با هزار بدبختی برگشتم تهران اونم شب ۱۳بدر،فکرشو بکن!چقدر ی آدم میتونه کثیف باشه!اول گفت با مترو بعد گفت با ماشین دارم میام و خلاصه به این بهونه تا همین الان که ۸ شبه درگیر بودم،آخرم باهاش دعوام شد،حالا خوب شد نرفتم
      دوستان اگه کسی این پیام رو میخونه و هنوز وارد نشده،نکنید،نرید…

      1. متاسفم برای چنین نارفیقانی.
        خیلی از افراد به دلایل مختلفی ممکنه این مسیر رو تا انتها برن و در نتیجه هیچ راه برگشتی براشون نمونه.
        خوشحالم که مورد شما بخیر گذشته.

    2. با سلام
      دقیقا همین اتفاق هم الان برا من افتاده و دارم تهران رو به مقصد شهرم ترک میکنم،خدا لعنتشون کنه،و خدا رو شکر که زودی متوجه شدم،اما بیچاره اون اقوامم که مونده و ۱۲۰ میلیون پول داده برا خرید اولش
      حالا هم هرچی زنگش میزنم که اونم ول کنه،اما متاسفانه شست وشوی مغزی داده شده…

      1. سلام دوستان من هم چنین داستانی دارم بنده افغانستانی هستم ساکن تهران چند روز قبل یکی از دوستان دور مدرسه با من تماس گرفت ودر مورد کارم ازم سوال کرد و به من میگفت کارگری یا زیر دست کسی بودن فایده ای نداره و بهم گفت داره کاره فروش مستقیم رو داره انجام میده یه دو روز قبل دوباره بهم زنگ زد اون موقع من بیکار بودم وقتی فهمید بیکارم گفت یکاری میکنم بیا پیش من. فرداش بهم زنگ زد گفت جای ما تو بخش انبار یکی رو میخواد حقوقش خوبه جمعه ها هم آف هستی کار راحت داری من قبول کردم بهم گفت همه وسایل تو جمع کن چیزی رو جا نزاری وبهم یک آدرس داد اونجا که رسیدم بهش زنگ زدم اون هم بعد نیم ساعت اومد و بالای من قعر شد که چرا زود تر بهم نگفتی که رسیدی اون موقع بود که من شک کردم بعد اون جا منتظر موندیم من بهش گفتم چرا آدرس جای کارتو بهم ندادی تا مستقیم خودم میومدم و اون گفت اینجا باید یکی رو ببینی تا شرایط کاری رو بهم بگه بعد یک ربع یکی بهش زنگ زد و ما رو یک ۲۰۰ متر جلوتر خواست خیلی مشکوک بود وقتی بهم شرایط رو گفت که باید ۴ یا ۵ روز کار رو یاد بگری بعد یه کار راحت با درآمد بالا بدست میاری اون بهم گفت کار فروش انترنتی است چون اینجور کار ها رو دوست داشتم من هم قبول کردم بعد اون یارو رفت و من و دوستم رفتیم محل کار در مسیر راه بهم همش میگفت با گوشی نباید بازی کنی حرف که میگن رو گوش بده تا موفق بشی نکنه تورو رد کنن و امین حرفا محل کار جای خیلی دور افتاده کی هیچ کس دیده نمی شد داخل یه ساختمان ۷ طبقه ای رفتیم و دیدم که همه همشهری های خودم بودن و فقد یک نفر ایرانی بود خیلی خوب برخورد داشتن همش تعریف از کار میکردن و نمیخواستن فکرم در گیر بشه و تعریف منو میکردن و میخواستن ذهن منو در گیر چیز های بیخود کنن وقتی معلومات در باره شرکت رو که بهم دادن و اسم کیانا رو آورد فهمیدم که کلک هستش چون در مورد این شرکت هرمی معلومات کافی داشتم واسه امین نمیدونستم الان چجوری از این مخمصه بیام بیرون گوشیم رو ازم گرفتن و گفتن شب دوباره بهت میدیم من هم قبول کردم شب که شد گوشیم رو دادن بعد که دیدم یک همشهری دیگه ما هم بود که اون روز اومده بود و میخواست بیا بیرون باهم تصمیم گرفتیم ضلع زود از اونجا بریم صبح که میخواستیم بیایم بیرون دیدیم که در قفل هستش من خیلی ترسیده بودم که چجوری باید بیام بیرون خلاصه این که بعد هزار بهانه و مشکل تونستم خودم رو خلاص کنم الان نمیدونم چی کار کنم به نظر شما به پلیس اطلاع شو بدم یا خیر ؟

      2. سلام دوست عزیز
        ممنون که روایت خودتون رو نوشتید.
        به نظر بنده به پلیس اطلاع بدید بهتر هست. گرچه اون زمان بنده این کار رو نکرده بودم و البته اشتباه کردم.
        اما بهترین راهکار معرفی به پلیس هست تا افراد کمتری درگیر این ماجرا بشن و مالباخته نشن.

  9. سلام من خودم داخل شرکت بازاریابی اینترنتی پنبه ریز دارم فعالیت میکنم وبدون سرمایه آنچنانی و کاملا قانونی ومطابق با لایحه m.l.m که توسط دولت ایجاد شده فعالیت میکنه و کاملا معتبره من وخانواده خودم داریم فعالیت میکنیم ویه چیز دیگه علم نتورک مارکتینگ درحال پیشرفت سعی کنین جا نمونیم و اینکه نگاه کنین یه کرونا آمد چقدر از مشاغل ضرر و زیان کردن ولی مشاغل اینترنی تازه شروع شد کارشون و اران به درآمدهای بالا میرسن
    اگه کسی بخواد با این شرکت آشنا بشه من در خدمتم

    1. سلام
      ممنونم از توضیحات شما
      بله درجریان اهمیت مشاغل اینترنتی هستم و خودم در این حوزه فعالم.
      این ماجرا هم مربوط با شبکه های غیر قانونی بوده و بدون شک شبکه های زیادی در ایران به صورت قانونی در حال فعالیت هستند و بحثی نیست.

      1. سلام
        خسته نباشید
        برادر من دو سالی هست که گرفتار این شبکه شده البته توی خانواده من و یکی از داماد هایمان از دو سال پیش روی این موضوع اصرار داریم اما پدر و مادرم حاضر نیستند قبول کنند ایشان دو سالی هست که به خانه نیامده و خیلی کم تماس های تلفنی را جواب میدهد به نظر شما چه کاری برای رهایی او انجام بدهیم ؟؟

      2. سلام
        همونطور که توضیح دادم بیرون کشیدن خودمون از این منجلاب باید در همون ابتدا انجام بشه.
        چون زمان که بگذره علاوه بر مشکلات مالی و پول هایی که از افراد گرفته میشه، مشکلات اخلاقی و دزدی و… هم در کنارش اضافه میشه که سختی و ناممکنی جدا شدن از این تیم نحس رو زیاد میکنه.
        البته این رو نمیگم که نگران بشید. بلکه سعی کنید قانعش کنید که از اون گروه دل بکنه و در صورتی هم که تخلفاتی مشاهده کرده به پلیس اطلاع بده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.